فکر انسان را جهنمی می کند
فکر انسان را جهنمی می کند ، خداوند فکر را به ما داد که کمک کار تفکر باشد زیر نظر تفکر باشد ، فکر نداده که تفکر ما بیاید زیر نظر فکر ما ، تفکر به خدا می رساند و فکر به دنیا ، تفکر است که لعاب شیطان را در وجود انسان از بین می برد ، یعنی لهو و لعب وجود انسانی را تفکر است که اصلاح می کند ، مثلا لعاب مثل کف امواج است و موج از دریا است لذا این لعاب ها را باید دریا ببلعد .
سؤال کردیم در تفکر باید به چه چیزی ملتفت بشویم تا تفکر صورت بگیرد آیا باید گوشه ای بنشینم با چشم بسته تفکر کنیم ؟ فرمودند : خیر مثلا هر کسی هر کاری کرد اگر مقصر بود او را ببخش اگر خودت مقصر بودی خودت را هم ببخش تا فکر آن عمل تو را رها کند ، تفکر از کودک درون انسان بر می خیزد ، فکر از جهل انسان بر می خیزد ، انسان تا اول جاهل نشود عاقل نمی شود ، لذا باید اول جاهلیتت را مشخص کنی که تو آدم جاهلی هستی تا خدا به تو اجازه تفکر بدهد .
478/1- در مورد این قسمت از آیه : ْ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ المَْوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ (6) وَ لَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِالظَّالِمِینَ(7جمعه) این که قرآن می گوید اگر راست می گویید دوست خدا هستید آرزوی مرگ کنید یعنی چه ، فرمودند : قرآن می خواهد به انسان بگوید که اگر تو دنیا را قبله قرار دادی مرده ای اگر ریاست در تو اثر کرده تو مرده ای ، آدم زنده مسئولیت قبول نمی کند ، تو اگر مسئولیت را قبول کرده ای مرده ای ، چرا به مرده بودن خودت گواهی نمی دهی چرا رها نمی کنی از می گویی که نمرده ای ، چرا مقام و مال را رها نمی کنی اگر نمرده ای ، پس تو که اینها را دوست داری مرده ای ، چرا مردگیت را قبول نمی کنی ، لذا اینکه قرآن گفته که اگر راست می گویید مرگ را قبول کنید ، خب آرزوی چه مرگی ، مگر انسان می میرد ،قرآن می گوید مردگیت را قبول کن ، آدم وقتی می میرد زنده می شود ، می گوید تو اگر واقعا ادعای دوستی خدا را می کنی موت قبل از موت داشته باش یعنی بمیر ، در معنی کردن قرآن مرگ را با زندگی اشتباه گرفته اند ، انگار مرگ در قبرستان است ، خب ما همین الان همه مان مرده ایم ، الان در قبرستانیم دیگر ، گفتیم یعنی ما فکر می کنیم که زنده هستیم ؟ فرمودند : خیر فکرنمی کنیم بلکه این فکر ما است که زنده است ، مثلا ما الان در ماشین هستیم اما فکرمان در خانه است ، چرا فکر ما با ما همراه نیست ، چون مرده ایم ، یعنی زندگی ما ارزش فکری دارد ارزش شیطانی دارد ، مثل شیطان فکر می کنیم که خیلی زرنگیم، می خواهیم کلاه این و آن را برداریم ، ما در زندگی شیطانی و حیوانی هستیم لذا باید از شیطانی و حیوانی تمنای مرگ کنیم تا در انسانیت زنده بشویم اما ما دروغ می گوییم به این شیطانیت و حیوانیت راضی هستیم ، و لذا بدن ما ، ما نیست ، حقیقت درون ما یعنی آن وجودی که می خواهد کاری را انجام بدهد انسان او است ، این که تو می بینی این دیدن حیوانی است ، دیدن انسانی با این چشمان میسر نمی شود ، با دهان و طعام نمی شود ، در زندگی انسانی طور انسان عوض می شود یعنی این قالب تبدیل به وجود می شود تبدیل به نور می شود ، تبدیل به فهم بهشتی می شود ."آیه الله حسن زاده آملی”